کد مطلب:187844 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:285

دخالت بیجا و خواسته هرکس
مرحوم ثقة الا سلام كلینی در كتاب شریف كافی آورده است:

روزی بین امام محمد باقر علیه السلام و بین یكی از نوه های امام حسن مجتبی علیه السلام اختلافی واقع شد.

شخصی، به نام عبدالملك گوید: من اختلاف آن حضرت و پسر عمویش را شنیدم، جهت صلح و اصلاح خدمت امام باقر علیه السلام رفتم و چون خواستم در آن زمینه صحبت كنم، حضرت فرمود: آرام باش و در كار ما دخالت نكن.

جریان ما همانند آن شخص است كه در بنی اسرائیل دارای دو دختر بود، یكی از آن ها را به عقد كشاورزی و دیگری را به عقد كوزه گری در آورد.

پس از آن كه هر دوی آن ها به خانه شوهر رفتند، روزی پدر به دیدار دختر و داماد كشاورزش رفت و احوال آنان را جویا شد؟

دختر گفت: شوهرم زراعت كرده است و نیاز به آبیاری دارد، اگر خداوند باران بفرستد حال ما خوب است.

سپس به منزل دیگر دختر و دامادش رفت و احوال آنها را پرسید؟

دختر گفت: شوهرم تعدای كوزه ساخته است و آن ها را بیرون گذاشته تا خشك شده و آماده كوره شوند، چنانچه باران نیاید حال ما خوب خواهد بود؛ پدر ضمن خداحافظی، دست به سوی آسمان بلند كرده و گفت: خدایا، تو خود به احوال هر دوی آن ها و همچنین به مصلحت ایشان آگاه تر می باشی.

بعد از آن، حضرت فرمود: ما نیز چنین هستیم و چنین گوئیم. [1] .

همچنین تاریخ نویسان به نقل از سدیر صیرفی آورده اند، كه گفته است:

به زیارت كعبه الهی مشرف شده بودم، در آن جا امام محمد باقر علیه السلام را ملاقات كردم، حضرت دست مرا گرفت، و روی به جانب كعبه نمود و اظهار داشت: ای سدیر! مردم موظف شده اند كه به زیارت این كعبه سنگی آمده و اطراف آن طواف نمایند؛ و آن گاه بایستی نزد ما اهل بیت رسالت آیند و ایمان و عقاید خود را بر ما عرضه دارند تا ما آن ها را راهنمائی و هدایت نمائیم.

سپس امام علیه السلام اشاره به سینه خویش نمود و فرمود: همانا ولایت ما از هر چیزی مهم تر و بلكه اساس و بنیان هر چیزی است.

و پس از آن، افزود: ای سدیر! اگر آن دو نفر - ابوحنیفه و سفیان ثوری - نبودند و مردم را به گرد خود جمع نكرده و آن ها را به بی راهه منحرف نمی كردند؛ ما فرصت مناسبی در این سفر حج می یافتیم، كه مردم را به حقایق دین و منافع دنیا و آخرتشان راهنمایی كنیم و نسبت به تمام امور مادی و معنوی آشنا و آگاهشان سازیم. [2] .


[1] فروع كافي: ج 8، ص 71، ح 45.

[2] اصول كافي: ج 1، ص 392، ح 3.